وبلاگ رسمی و شخصی آریا آدینی

فاصله ها را با یک نگاه میشود برچید ، فاصله ها را برچین ، نگاهم کن

وب ما

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: یک شنبه 13 مرداد 1398برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

آریا

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

آریا آأینی


7روز

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

سریال "هفت روز" که با کمک فناوری انیمیت ساخته شده است و در حال حاضر دو قسمت ابتدایی آن تولید شده اند ، اولین کار انیمیشن سریالی من است.

  کارکترها:

کارکترهای اصلی سریال شامل:

- آقای شل (کارکتر اول و راوی)

- دکتر اسکات

- رومئو

- دکتر فرانکلین ( روانشناس ) 

در حال حاظر مشغول تولید اپیزود سوم سریال هستم که البته به علت محدود بودن نرم افزار موجود صدا گذاری روی کارکترها کمی کم کیفیت است و مجبور به

زیر نویس کردن دیالوگ ها شدم. ( هم زبان دیالوگ ها و هم زیرنویس انگلیسی هستند. ) تمام تلاشم را میکنم تا اپیزودهای آینده را کم عیب و نقص

بسازم،ولی به علت محدودیت نرم افزار ، رفع عیب ها کمی پیچیده و سخت است. یکی دیگر از عیبهای این سریال این است که به علت عدم وجود

صداپیشه،صداگذاری دیالوگ تمام کارکترها را خودم به تنهایی انجام دادم ولی سعی کردم که با افزودن زیر نویس تفاوت بین گفتارها را بوجود آورم تا دیالوگها و

صاحب صداها مشخص باشند. به هر حال من به تنهایی این انیمیشن سریالی را ساختم و خب به عنوان یک کار تک نفری این امر تا قسمتی طبیعیست. بماند

که این کار ، کار اول من است.

اخبار بیشتر مربوط به این سریال را بزودی و در آیتده در همین وب به اشتراک میگذارم...


تصویر زیر مربوط به "شل" شخصیت اصلی سریال است.

سریال 7روز آریا آدینی

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

ساخت قسمت اول سریال کارتونی " هفت روز " به اتمام رسید.

 

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

توجه: این سریال کارتونی رو خودم ساختم.

aria adini

 

روایت و ایده داستان:

داستان این سریال روایتگر سرگزشت یک مرد 38 ساله است که توسط یکی از آشنایان خود با یک دانشمند

آشنا میشود ، او بی خبر از اینکه از قبل برای او نقشه کشیده اند ، به آزمایشگاه آن دانشمند " دکتر اسمات " میرود.

دکتر اسکات او را وادار میکند تا برای یک سفر آزمایشی به گذشته برود ( به سال 1984 ) در یک جزیره که دکتر اسکات معتقد است

آدولف هیتلر خود را در آن پنهان کرده تا یک حکومت جدید به پا کند و جهان را بازپس گیرد.

فصل اول این سریال کارتونی روایتگر اتفاقات قبل از سفر است و نشان میدهد که آقای " شال " (شخیت اصلی )

چگونه برای گریختن از این مخمصه تلاش میکند و هر بار دوست او " رومئو " او را به دفتر یک روانپزشک میبرد تا او را فریب دهد

و از بازگشت به خانه منصرف کند.

علت نامگزاری این سریال این است که آقای شال برای هفت روز به آن جزیره سفر میکند.

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: شنبه 12 مرداد 1387برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

 

 

 

 

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

سامبای مرگ 

(فصل اول)

آریا آدینی بهار92

 

بزودی...

 

 

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

در وصف کمپانی

ROCK STAR GAME 


شروع:
همه چیز در چند دهه پیش شروع شد. یعنی در سال های 1972 تا 1974. در طی این سالها در کشور انگلستان دو برادر متولد شدند. برادر بزرگتر "سم" و برادر کوچکتر "دن" نام داشتند. نام خانوادگی آنها نیز " هاوسر " بود .رویای این دو برادر از بچگی(به گفته خودشان) این بود که به یکی از ستارگان موسیقی راک تبدیل شوند زیرا در دهه 70 و 80 میلادی موسیقی راک پیشتازی می کرد و این دو برادر نیز تحت تاثیر اتفاقات پیرامون خود در آن زمان آرزو داشتند به ستارگان موسیقی راک تبدیل شوند. اما سرنوشت آنان چیز دیگری بود که اصلا به موسیقی راک ربط نداشت! 27 الی 28 سال از تولد این دو که حالا مرد شده بودند می گذشت و سال 1998 فرا رسیده بود. این دو برادر که رویایشان به واقعیت نپیوسته بود مدتی بود که به صنعتی نو ظهور به نام بازی های رایانه ای علاقه ای وافر پیدا کرده بودند و دوست داشتند وارد این عرصه شوند. بالاخره در زمستان همان سال با تلاش روزانه این دو مرد شرکتی در نیویورک تاسیس شد به نام ROCKSTAR GAMES و از اینجا بود که دست سرنوشت به کمک برادران آمد.
شاید شما تا به حال توجه نکرده باشید ولی لازم به ذکر است که نام شرکت بازی سازی این دو برادر برگرفته از رویای کودکیشان است که نتوانستند به آن برسند ولی کاری کردند که نام آن تا ابد جاودانه باشد. شرکت راکستار در ابتدا ، مانند همه شرکتها ، شرکت کوچکی بود اما هر روز پیشرفت کرد و همانطور که می دانید همکنون یکیاز بزرگترین شرکت های صنعت گیم می باشد. در حال حاضر "سم" ریاست شرکت را بر عهده دارد و برادر کوچک ترش "دن" معاون و نایب رییس شرکت است. شاید به توان گفت راکستار شرکتی بود که ره صد ساله را یک شبه پیمود و این امر را فقط مدیون یک چیز بود و آن هم اینکه در همان سال تاسیس یعنی 1998 بازی را ساخت به نامGrand Theft Auto که همکنون این بازی بیشتر شبیه یک اسطوره است تا یک بازی کامپیوتری !!!
همکنون ساختمان مرکزی راکستار در آمریکا و در شهر نیویورک و در منطقه ای به نام سوهو قرار دارد.

RedDead : Redemption در بهار سال گذشته ( درست همین موقع !! ) عرضه شد و امسال در مراسم VGA توانست خود را به عنوان برترین بازی سال 2010 معرفی کند. توصیف Red Dead : Redemption واقعا سخت است. در واقع " مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید " . اگر می خواهید Red Dead : Redemption به درستی درک نمایید باید خودتان آنرا بازی کنید . اما توضیح کوتاهی در مورد بازی ضرری ندارد. بازی شما را در نقش فردی به نام " جان مارستن " قرار می دهد . بازهم غرب وحشی آماده پذیرایی از بازی کننده هاست اما این بار بسیار وسیع تر از آنچه که حتی فکرش را بکنید. داستان Red Dead :Redemption به قدری زیباست و آنقدر خوب روایت میشود که محال است کسی بازی را آغاز کند و آنرا نیمه تمام بگذارد. از سویی گیم پلی و محیط های بازی آنقدر خوب و عالی طراحی شده اند که وقتی در حال بازی کردن Red Dead : Redemption هستید دقیقا حس می کنید خودتان در غرب وحشی هستید و افسار یک اسب را در دست گرفته اید. Red Dead : Redemption مملو از شگفتی است و این شگفتی های محدود به یکی دوتا نمی شوند و تا خودتان بازی را تجربه نکنید این شگفتی ها را درک نخواهید کرد اما بگذارید به عنوان مثال یکی از این شگفتی های این دنیای غنی راکستاری را برایتان باز گو کنم. این اتفاقات در دنیای Red Dead : Redemptionافتاده و من در نقش جان مارستن بودم. به یکی از شهر های مکزیک رسیده بودم که اگر اشتباه نکنم نامش Casa Madrugada بود . به دنبال یک خانه بودم تا بتوانم بازیم را در آن ذخیره کنم. ناگهان یک مغازه آهنگری توجه مرا به خود جلب کرد. گیم پد کنسول را زمین گذاشتم و تصمیم گرفتم دقایقی به مشاهده آهنگر بپردازم . در ابتدا او شروع کردن به کوفتن یک تکه آهن که انگار نعل اسب بود. بعد از چند دقیقه وی برگشت و با اهرم مخصوص آهن داغ را نگاه کرد و با دیگر شروع به کوفتن آهن کرد. این عمل سه بار تکرار شد و آهنگ گر آهن را بلند کرد و آنرا در آب گذاشت تا سرد شود و سپس آنرا بیرون آورد و روی تعداد زیادی از نعل های ساخته خودش انداخت. سپس گویی که انگار خسته شده باشد روی یک نیمکت در کنار مغازه اش نشست و از روی میز کنارش لیوان آبی را برداشت و شروع به نوشیدن کرد و پس از نوشیدن عرق خود را با دستمالی خشک کرد!!! بازی را ذخیره کردم و صبح روز بعد در دنیای بازی بازهم به مشاهده آهنگر پرداختم وی اینبار وقتی خسته شد سری به کافه شهر زد و یک نوشیدنی خرید و آنرا نوشید و دوباره به سرکار خود بازگشت !! و این همان خلاقیت و هنر راکستاری است که در سراسر مقاله بحثش را می کردم. Red Dead : Redemption شاهکاری است تا سالهای سال کهنه نمی شود پس هرکاری می کنید بکنید ولی Red Dead : Redemption را بازی کنید !!!

                           
 

 

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀


 

برای تماشای ویدیو های مربوط 

به این وبلاگ به آدرس زیر مراجعه

کنیـد:

www.FarhangShahr23.mihanblog.com
 


 

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نگارش اولین رمان آریا آدینی آغاز شد

" سامبای مرگ"


آغاز نگارش:

22.اسفند.1391


این رمان اولین رمان من است که مینویسم.

رمان سبک (تراژدی/اسلش) میباشد.

به زودی بخشی با عنوان ( سامبای مرگ چیست؟) در 

سایت قرار میدهم و در آن به معرفی کامل رمان میپردازم.

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

http://www.facebook.com/pages/Aria-Adini/516981944988728 


در فیسبوک هم منتظرتان

هستیم







میتوانید به روش زیر نیز صفحه را بیابید...

در قسمت سرچ نام Aria Adini را سرچ کنید و دقت کنید که صفحه ی موجود در بخش " صفحات " را انتخاب کنید

نه گزینه هایی که در بخش افراد است...

 

 

 

 

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نقد فیلم "سینما پارادیزو"

شاهکار سینمای جهان


 

وقتي به تماشاي اين فيلم مي‌نشينيم، نمي‌دانيم كه جزو كداميك از تماشاگران سينما پاراديزو هستيم. مردي كه آب دهان پرت مي‌كند؟ نوجواناني كه به فكر خودارضايي مي‌افتند؟ مردي كه تمام ديالوگها را حفظ است و مي‌گريد؟ مردي كه تنها سالن سينما را براي ارضاي غرايز خود انتخاب كرده است؟ كسي كه فقط در فكر سرگرم شدن است؟ يا حتي كشيشي كه صحنه‌هاي غير اخلاقي را از فيلم حذف مي‌كند؟ جوزپه تورناتوره سازنده فيلم مخاطبش را محك مي‌زند. او چه نگاهي به سينما دارد؟ آيا همچون توتو سينما پاراديزو را ميعادگاه عاشقان مي‌دانيم؟

بلي، شهر كوچك زادگاه سالواتوره سنبل همه دنياست و در قسمتي كوچكي از اين دنيا كساني هستند كه به عشق مي‌انديشند. اين قسمت كوچك چيزي نيست مگر «سينما پاراديزو». سالواتوره واجد غريزه است اما عشق را هم مي‌شناسد و اين معمولي‌ترين خصوصيت انسان متعالي است. تورناتوره عشق و غريزه را در هم مي‌آميزد و راه انفكاك آنها را باز مي‌گذارد. سينما پاراديزو درامي عاشقانه است. فيلمي است درباره عشق و نه نفس افرادي كه آن را تجربه مي‌كنند. او با نگاه نوستالژيك به سالهاي بعد از جنگ دوم جهاني باز مي‌گردد و با انتقاد شديد از فرهنگ و بورژوازي حاكم بر ايتاليا و به خصوص سيسيل و در نهايت همسايگان سينما پاراديزو از رنسانس عقب افتاده در قرن بيستم و نفوذ كليسا (آن هم از نوع كاتوليك) در آداب و رسوم و به خصوص هنر سخن مي‌گويد و آن را مضحكه قرار مي‌دهد. هرچند كه فيلم جهان‌شمول است چون تماميت‌خواهي ايدئولوژي و اثر آن بر فرهنگ و هنر درد پايان ناپذير جوامع بشري است. تورناتوره نگاه دوربين، غريزه، عشق و معرفت را به خوبي مي‌شناسد و رد پاي آن تا فيلم «مالنا» هم كشيده شده است.

سينما پاراديزو قدرتمند و تاثيرگذار است و از نظر احساسي اعماق انسان را در مي‌نوردد به طوري كه كمتر انسان صاحب انديشه‌ايست كه در يك‌سوم انتهايي فيلم به كرات نگريسته باشد. تورناتوره بلاي سانسور و در حقيقت بلاي نفوذ ذهنيت غير هنري را در هنر نمايش مي‌دهد و اين از كسي كه خودش ايتاليايي است و كاتوليك را خوب مي‌شناسد بعيد نيست. سينماي آلفردو نماد معرفت است، چيزي كه توتوي كوچك را مجذوب مي‌كند و در انتها خود اوست كه در چنين بينشي غوطه مي‌خورد. مرد ديوانه از شخصيتهاي مهم فيلم است با اينكه تنها در چند سكانس آن هم به شكل گذري به او اشاره مي‌شود چون او نماينده‌اي از هم‌جنس‌هاي خود يعني همسايگان و شهروندان مجاور است.

كور شدن آلفردو هم نمادين است و نشانگر بلوغ انديشه و معرفت اوست چون بعد از رسيدن به مقصود نيازي به نگاهي مادي وجود ندارد. او بعد از سوختن و دگرديس شدن سينما پاراديزو كور مي‌شود؛ درست همزمان با سكان به دست گرفتن توتو (سالواتوره) و عدم سانسور فيلمهايي كه بعد از اين نمايش داده مي شوند. او به شكلي استعاري پاي بي‌فرهنگي را از سراي شكننده هنر بيرون مي‌كشد. آلفردو در جايي مي‌گويد:«آتش زود خاكستر مي‌شود، هميشه آتش بزرگتري آتش فعلي را مي‌بلعد.» و اين در حالي است كه عجيب‌ترين سكانس فيلم يعني طرد معنوي النا و عشق او به سالواتوره از ديدگان مخاطب مي‌گذرد. عجيبي اين بخش در دگرگوني شخصيتي آلفردو است، كسي كه به عشق احترام مي‌گذارد و به اين شكل غم‌انگيز عشق را نجات مي‌دهد. داستاني را هم كه او درباره سرباز و ملكه تعريف مي‌كند گواه بر اين ادعاست.

تورناتوره نشان مي‌دهد كه انسانها هميشه به دنبال قهرمان هستند و حكمت را در آنها جستجو مي‌كنند و انسان بودن خود را به فراموشي مي‌سپارند؛ توجه كنيد به جملات زيبايي كه آلفردو به زبان مي‌آورد و بعد معلوم مي‌شود كه اين جمله ديالوگ هنرپيشه معروف يك فيلم بوده است. هرچند در انتها او به حمكت مي‌رسد و خود را باز مي‌شناسد و از روي دل خودش حرف مي‌زند طوري كه سالواتوره هنوز گمان مي‌كند آلفردو درگير سينماست. فقر فرهنگي، سانسور، عشق و انسانيت نكات مهمي هستند كه تورناتوره در فيلم خود به آنها اشاره مي‌كند. شايد يكي از مهمترين سكانسها مكالمه مادر سالواتوره با سالواتوره است كه در اينجا نقش تجربه و عقل بر هرچيز مي‌چربد، مادري كه تنها به تنبيه سالواتوره در كودكي دست مي‌زد اكنون از وفاداري و احترام به معشوقه‌هاي غير عاشق و كاذب سالواتوره دم مي‌زند.

 سينما پاراديزو محكم، روان و خوش‌ساخت است و ديگر در تاريخ سينما و شايد در سينماي تورناتوره تكرار نخواهد شد. سينما پاراديزو دير مغان است و آلفردو پير اين دير است. او در انتها به عرفان مي‌رسد و سالواتوره در عشق مجازي مي‌ماند. تورناتوره در اين فيلم دين خود را به سينما و ارادت خود را به سينماي معصوم ميكل‌آنجلو آنتونيوني ادا كرده است. النا آدرس خود را پشت يادداشت مربوط به فيلمي از آنتونيوني مي‌نويسد كه آن فيلم هم درباره عشق و انسان است. تورناتوره به عشق نيز اداي احترام كرده است. او سالواتوره را ساخته است و سالواتوره تورناتوره را. سينما پاراديزو مرگ ندارد، او در قلب تپنده هنر زنده است.

 

 

 

حرفهاي احساسي درباره فيلم:

 

ايتاليا مهد فيلمسازاني است كه عاشق آنها هستم. سينماي ايتاليا را به خاطر وجود فدريكو فليني براي فيلم جاده، ويتوريو دسيكا براي فيلم دزد دوچرخه و جوزپه تورناتوره براي فيلم سينما پاراديزو در قلبم جا داده‌ام (البته جاي روبرتو بنيني و برناردو برتولوچي خالي نباشد). با سينما پاراديزو گريستم. نه به خاطر عشق ناكام سالواتوره. به خاطر عرفاني كه مي‌تواند با وسيله‌اي چون سينما متجلي شود. به خاطر درامي كه در ذهنم ته‌نشين شد و به خاطر خراب شدن سينما پاراديزو كه نماد خرابي ميكده عاشقان بود. آلفردو را دوست دارم چون بزرگي عشق را به من نشان داد. تورناتوره را دوست دارم چون عظمت سينما را خاطرنشان كرد. در جايي خواندم كه شخصي سينما پاراديزو را فيلم هندي ايتاليايي خوانده بود!‌ اين بي رحمي چطور ممكن است؟ آيا عشق و عرفان تا اين حد نازل است؟ دوست دارم روزي تورناتوره را ببينم و از او بپرسم: چطور آلفردو را خلق كردي؟ اين هم خلاقيت و نازك‌بيني را از كجا كسب كرده‌اي؟ بشر بايد به سينما و سينما بايد به تو افتخار كند. همين.

 

 

 

 

در جايي خواندم:

 

چند سال پيش، وقتى قرار شد فيلم «مالنا» اثر ديدنى جوزپه تورناتوره در خانه سينما به نمايش درآيد، خيلى‌ها - كه فيلم را قبلاً ديده بودند - از سر كنجكاوى به ديدن نمايش رفتند تا ببينند «چگونه» مى‌خواهند آن را نشان بدهند. جمعه هفته پيش هم وقتى شبكه سوم تلويزيون، فيلم «سينما پاراديزو»، اثر ديگرى از تورناتوره را پخش كرد، خيلى ها با همين كنجكاوى به تماشاى آن نشستند. هر دو فيلم، از آثار ماندگار تاريخ سينماست و البته «سينما پاراديزو» يكدست‌تر و حرفه‌اى‌تر و ماندگارتر. در هر دو نمايش - به شكل طبيعى و قابل انتظار - بخش هايى از فيلم حذف شده بود و نسخه كامل به نمايش درنيامد. در تمام اين سال ها به اين مسأله عادت كرده‌ايم، اما بهتر نيست با شاهكارهاى عالم سينما اين برخورد را نداشته باشيم؟ سريال‌‌هاى ريز و درشت آلمانى و فيلم هاى تجارى آمريكايى و خيلى چيزهاى روزمره‌اى كه براى تأمين خوراك آنتن شبكه‌ها پخش مى‌شود، شايد آنقدر از جرح و تعديل صدمه نبيند، اما فيلم‌هاى برتر تاريخ سينما را نبايد تكه پاره كرد و نمايش داد. عدم نمايش بهترين كار است. دست بردن در يك اثر هنرى و به هم زدن كليت آن، با هيچ توجيهى پذيرفتنى نيست. وقتى قرار است «سينما پاراديزو» را بدون صحنه پايانى و نتيجه‌گيرى نهايى فيلمساز نمايش دهيم، چرا اصلاً بايد آن را پخش كنيم؟ اين فقط صدمه به يك فيلم نيست، يك جور تحريف است، تحريف تاريخ؛ براى كسانى كه پاى تلويزيون نشسته‌اند و فيلم را قبلاً نديده‌اند و منتظرند يكى از بهترين فيلم‌هاى تاريخ سينما را ببينند.

 

 

ديالوگهاي به ياد ماندني:

سالواتوره: چطور تونستی هميشه تنها زندگی کنی. می تونستی ازدواج کنی اما...

مادر: هميشه خواستم به پدرت وفادار بمونم و بعد به تو و خواهرت. تو هم مثل منی. تو هم هميشه وفادار ماندی. وفاداری چيز بديه. وقتی وفادار می‌مونی هميشه تنهائی.

 

سالواتوره: می خوام تو رو ببينم

النا: زمان زيادی گذشته. چرا بايد همديگر را ببينيم. چه فايده‌ای داره. من پير شدم سالواتوره، تو هم همينطور. بهتره همديگر رو نبينيم.

 كشيش: وقتي ميايم سرپايينيه و خدا كمك ميكنه؛ اما موقع برگشتن سربالاييه و خدا فقط ميشينه و نگاه مي‌كنه!

 آلفردو: پيشرفت هميشه دير مي‌رسه!

 آلفردو: زندگي روزانه در اينجا، تو فكر مي‌كني اينجا مركز دنياست. فكر مي‌كني هيچ چيز اينجا تغيير نمي‌كنه اما وقتي براي يك سال، دو سال اينجارو ترك مي‌كني و بر مي‌گردي مي‌بيني همه چيز تغيير كرده. چيزايي كه به دنبالشون اومدي ديگه نيستن. هرچي به تو تعلق داشته از بين رفته. قبل از اينكه عزيزانت رو پيدا كني مجبوري چند سال دوري بكشي و به اينجا برگردي. به زادگاهت. اما حالا ديگه نه. ديگه امكان‌پذير نيست. تو الان كورتر از مني!

سالواتوره: كي اينو گفته؟ گري كوپر؟ جيمز استوارت؟ هنري فوندا؟ هان؟

آلفردو: نه اين دفه حرف خودم بود. زندگي مثل فيلم نيست. خيلي سخت‌تره!

منبا:

جستجوگر گوگل


یک کلام هم از خودم: ( آریا آدینی)

من وقتی این فیلم رو دیدم برای اولین بار توی زندگیم گریه کردم....

فیلم رو بعد از اینکه کامل دیدم 3 بار دیگه گذاشتم توی دستگاه و پشت سر هم دیدم...

و هر بار که اون رو دیدم گریه کردم...

در واقع من بعد از دیدن این فیلم شروع به نوشتن داستانهای درام کردم...

حتــــــــــــــما ببینید...

تمام...


 

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: سه شنبه 9 آبان 1386برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

داستان سریالی " اردوگاه اوردوک" 

بزودی در همین وبلاگ


ژانر: هیجانی-حادثه ای (ترسناک)


آغاز نگارش:    7 شهریور 1391

پایان نگارش:       هنوز تمام نشده!


قسمت اول:      بزودی در همین وبلاگ


نویسنده و طراح داستان:  

 آریا آدینی

آریا آدینی

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: پنج شنبه 9 شهريور 1386برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ایمیل من

Aria.Adini@yahoo.com


در صورتی که به سبک داستانهای درام و غم انگیز علاقه ندارید فقط کافیه به من ایمیل بدین و سبک مورد علاقتون

رو بهم میل کنید...

میتونید نظرهاتون رو هم میل کنید...


همچنین میتونید توی Face Book من رو با اسم Aria Adin سرچ کنید...


در  گوگل هم میتونید با سرچ " آریا آدینی " وبلاگ من رو پیدا کنید...

(اگر آدرس وب یادتون رفت)


 

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , farhangshahr23.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com