وبلاگ رسمی و شخصی آریا آدینی

فاصله ها را با یک نگاه میشود برچید ، فاصله ها را برچین ، نگاهم کن

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

توجه: این سریال کارتونی رو خودم ساختم.

aria adini

 

روایت و ایده داستان:

داستان این سریال روایتگر سرگزشت یک مرد 38 ساله است که توسط یکی از آشنایان خود با یک دانشمند

آشنا میشود ، او بی خبر از اینکه از قبل برای او نقشه کشیده اند ، به آزمایشگاه آن دانشمند " دکتر اسمات " میرود.

دکتر اسکات او را وادار میکند تا برای یک سفر آزمایشی به گذشته برود ( به سال 1984 ) در یک جزیره که دکتر اسکات معتقد است

آدولف هیتلر خود را در آن پنهان کرده تا یک حکومت جدید به پا کند و جهان را بازپس گیرد.

فصل اول این سریال کارتونی روایتگر اتفاقات قبل از سفر است و نشان میدهد که آقای " شال " (شخیت اصلی )

چگونه برای گریختن از این مخمصه تلاش میکند و هر بار دوست او " رومئو " او را به دفتر یک روانپزشک میبرد تا او را فریب دهد

و از بازگشت به خانه منصرف کند.

علت نامگزاری این سریال این است که آقای شال برای هفت روز به آن جزیره سفر میکند.

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: شنبه 12 مرداد 1387برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

تقدیم به تمام بچه های جنوبی


نگارش شده در تاریخ:      18 دی ماه 1391

تاریخ درج در سایت: 20 دی ماه 1391


   بوی گند ماهی حتی تا طبقه سوم هم می آمد ، تازه از آنجا که پایین می آمدی تا از بوی گند از کوچه پشتی فرار 

کنی پولک های ماهی هایِ ریز ریز کف خیابان کفشهایت را قلقلک میدادند. آنقدر هرکی به هرکی بود که به قول معروف

سگ صاحبش را نمیشناخت. با خودم گفتم خدایا مگر ملت ماهی را به چشم انار پاییز نگاه میکنند که میترسند از

دستشان برد خب ساعت 8 شب چه وقت خریدن ماهی است ، آنهم پای لنج و قایق صاف جلوی در خانه مجید! اینهم

از شانس گند ماست ، بعد از دو ماه آموزشی آمده بودیم خانه رفیقمان استراحت کنیم ، آن هم با این وضع. باورتان

نمیشود دیشب موقع خواب  که قایق ها را آورده بودند از صید ، تا صبح هزار بار آرزو کردم که ای کاش الان داشتم

زیر دست سروان فاسمی شنا میرفتم.

   از همه اینها که بگذریم وقتی انگشت به لولای در کمدِ آشپزخانه میزدی دستت میماند ، آنقدر چرب بود از روغن

سوخته ی ماهی ، هزار بار گفتم هودش را درست کند حوصله بوی ماهی سوخته را دیگر ندارم، مگر همین تازه اش

چه گِلی بر سرمان زده؟ باباجان لامذهب دریایش هم بوی ماهی گرفته.

درد و بلای باعث و بانی همه اینها به سرم ، هوای شرجی اش را کجای دلم بگذارم!؟ بابا مگر زور است؟ نه میشود

عرق کرد نه میشود فرار کرد ، حمام هم که میروی 5 دقیقه بعد باز همان بند و بسات.

   از گرماو بوی ماهی و صدای منحوس این کلاغ سفیدهای الاف و بیکار که به خیال خوردن آشغال ماهی به ساحل

می آیند گرفته تا صدای وق وق کردن بچه ای که مادرش او را به خاطر خرید ماهی آورده...

   بابا جان بدبختی تا چه حد؟ فردا ساعت 7 صبح هم باید پادگان باشم ، نه خوابی نه خوراکی. یکی نیست به مادر

ما بگوید آبت نبود؟ نانت نبود؟ پسر دار شدنت چه بود!؟ میمیردی ما را دختر میزاییدی!؟ شانس بد پدرمان هم رنگ

جبه را ندیده که معاف شویم ، تازه باید جای او هم تقاص دهیم! 

الان هم که نصف شب است ، فردا مصیبت بازهم شروع میشود ، البته اگر تا آنوقت جناب ازرائیل امان دهد...

خدایا حکمتت را شکر...

تمام...

 

 

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

مقدمه:

مجموعه ی "حکایت من و ماکارونی" در واقع سبکی نو در نوشتار است...

اکثرا این نوع ادبیات را در نگارش نویسندگان اروپایی- آمریکایی میبینیم...


این متون بر خلاف ظاهر ساده و طنز آلودشان سرشار از پیامند...

شما چه برداشتی دارید !؟


   حکایت اول: ( فقط یک رشته)

 فقط یک رشته ماکارونی در بشقابم مانده بود.

به رشته زل زدم.

تنش به تن ماست خورده بود ، مثل ماست های مادرم خنک و بی مزه.

چنگال فلزی را برداشتم و در رشته فرو کردم.

با چنگال اسیرش کرده بودم.

برای نَسَخ گرفتن کمی در ترشی لیته ی بوگندوی مادرم گوش مالی اش دادم و چند لحظه بعد...

از میل نمودنش نهایت لذت را بردم.

حقش بود نچسبِ بی مزه.

 

نویسنده: آریا آدینی ׀ تاریخ: سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , farhangshahr23.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com